کد مطلب:216889 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

راهنمایی امام کاظم
هشام بن سالم می گوید: من و مؤمن الطاق پس از شهادت امام صادق علیه السلام در مدینه بودیم. مردم اطراف عبدالله فرزند بزرگ امام صادق علیه السلام اجتماع كرده بودند و او را امام می دانستند. من از او پرسیدم: زكات در چه مقدار است؟ گفت: در 200 درهم پنج درهم گفتم: در صد درهم چه باید كرد؟ گفت: دو درهم و نیم زكات بدهند.

گفتم: به خدا سوگند كه «مرجئه»؛ یعنی منحرفان از دین، چنین چیزی نمی گویند كه تو می گویی! عبدالله گفت: من نمی دانم آنان چه می گویند؟

از نزد او خارج شدیم، در حالی كه سخت نگران بودم و نمی دانستم كه به سوی مرجئه رویم یا قدریه یا زیدیه یا معتزله یا خوارج.

در این هنگام پیرمردی مرا راهنمایی كرد، گر چه می ترسیدم كه او جاسوس باشد، اما پیرمرد مرا نزد امام علیه السلام برد.

در همین لحظه خادمی از منزل بیرون آمد و گفت: داخل شو، خدا تو را رحمت كند، تا چشمم به جمال نورانی امام كاظم علیه السلام افتاد، به من فرمود: نه به سوی مرجئه، نه قدریه، نه زیدیه و نه معتزله، نه خوارج، به سوی من به سوی من به سوی من.

گفتم: فدایت شوم! پس از پدرت امام ما كیست؟ فرمود: اگر خدا بخواهد تو را هدایت می كند.

گفتم: عبدالله گمان می كند كه او امام است! فرمود: «یزید عبدالله أن



[ صفحه 154]



لا یعبد الله»؛ عبدالله از مسیر بندگی خدا خارج شده است.

پرسیدم: چه كسی پس از پدر شما امام است؟

حضرت جواب پیشین را تكرار كرد. گفتم: شما هستی؟ فرمود: این را نمی گویم. با خود گفتم: شاید خوب سؤال نكردم. گفتم: فدایت شوم! بر شما امامی هست؟

فرمود: نه، در این لحظه هیبت و عظمت عجیبی از آن حضرت در چشم من هویدا شد. سپس سؤالات زیادی از او كردم و او را دریای بیكرانی یافتم.

آنگاه از او پرسیدم: اجازه می دهی امامت شما را به مردم اعلام كنم. حضرت فرمود: در هر كسی كه رشد و صلاح از او مشاهده كردی، به وی اطلاع بده و با آنان پیمان ببند كه این راز را مخفی بدارند. زیرا فاش شدن آن مرگ شیعیان را در پی دارد. [1] .


[1] كشف الغمة، ج 3، ص 17.